"او" های استانی
...كسي را ياراي مقابله با آنها نيست. اينها فقط بخشي ازضريب ركود و رخوت مديريت استاني توسط "اوها" ست، "او" پمپاژكننده ي تقديرگرايي، تبارگرايي، اقتدارگرايي و...است و راه هر گونه اميد به دگرگوني و اصلاح روند را بسته است!
مازندنومه،سیاوش اسلامی سوادکوهی:ميان مسجد و ميخانه راهي است_غريبم سائلم آن راه كدام است؟
او "اينجا"، او "آنجا" ، او "دور" ، او "نزديك ، "او" همه جا...
يادش بخير آقا مدير مدرسه مان كه در نهايت دلسوزي و سرشار از عطوفت معلمي اش ميگفت:«وچه جان،درس بخون ملا بووش ، صاحب اسب و خر و ورزا بووش!»
آقامدیر با همان مهرباني هميشگي اش معتقد بود كه آينده از آن باسوادهاست،اما نميدانست كه جامعه ي پيچيده ي رعيت وار ما بر اساس ساز و كار ديگري اداره ميشود!
نگارنده كه در محله ي خود كدخدا و ارباب را در زندگي تجربه كرده و همچنان بخشي از زندگي در جامعه ي خويش را با همان ضرباهنگ تنظيم مينمايد، با تاسف شاهد است كسي كه ميخواهد رئيس و يا مدير شود،هماني نيست كه آقامدير آرزويش را از سر رافت و مهرباني براي آيندگان و فرزندان اين ملك مي خواست!
امروز آقامدير را با همكلاسي ام ديدم. "او"كه رئيس ما هم هست نازكشي وعشوه گري و مجيزگوئي را بخشي از پيش مقدمه رياست و مديريت مي داند!
"او" كه منصوب شد كلي نوشتند كه مادرزاد شايسته بود و اصلا" مدير به دنيا آمد و بعدها، كه "تق"اش درآمد همه متوجه شدند كه "او" چگونه با دست بوسي هايش، راه رئيس شدنش را هموار كرد!
"او" بعدها توصيه مينمود كه خوب است در سيستم مديريتي عقل تعطيل باشد و ديگران بايد بدانند در مرام "او" عشق و ارادت است كه حكم ميراند!
دوران مديريت رئيس ما،به خاطر عشق وافر و خانمان سوزش به "دست بوسي ها" خانه هايي بي شمار را سوزاند و جان هاي انديشمندان و فهميدگان را رنجور و فرسوده كرد،اما مهم، آن "دستي" است كه بوسيده شود!
آه آقا مدير من! هنوز پس اين همه سال به من ميآموزند اگر اين "دست" بوسيده نشود راهي به منصبي نخواهي برد و اصلا" براي كسي حقي وجود ندارد كه بدون آن "او" به رياستي بينديشد!
حسرت ميخورم! همين ها آن قدر تكريم ميشوند كه آدمي مبهوت از بيفهمي شان ميشود!
آقامدير! هيچ وقت به صداقتت شك نميكنم، اما ميگفتي درس بخوان! نمي دانم چراغافل شدي؟ يك بار حدس نزدي و نگفتي، دم "او" را هم ببين! و "دستش" را ببوس! تا نابرده رنج به گنج دست بيابيم!
با "او" كه باشي نياز نيست اصلا"مسؤليت پذير باشي،و يا براي پويائي جامعه ات تلاش كني،هميشه ياد بگير پايمردي و آزادگي مخل و مضر براي قدرت يابي است.
هميشه بايد به خودمان تلقين كنيم كه مزد بي عملي و بي حسي سياسي و اجتماعي ما در نزد "او" كه تا اين اندازه قدرت دارد ممكن است میزی را براي ما ارمغان داشته باشد!
نميدانم آقامدیر، "او" را ميشناخت يا نه؟ اما "او" هميشه برج عاج نشين عافيت و سلامت "قدرت" است.
آيا انديشده اي كه "او" كيست؟ كجاست؟ چه ميكند؟ نوچه هاي "او" غالباَ يا براي پول يا براي رياست يا براي ضايع كردن حقي دور و بر"او" حلقه زده اند!
نقشي كه اطرافيانش درميدان سياست ايفا ميكنند غالبا" در راستاي وظايف "دست بوسي" و ابراز ارادت و مومن بدلي بسيار حائز اهميت است، هركس چاكري و خميدگي در "بوسيدن دست" پيشتازتر موفق تر!
ارزش، هنجار، فرهنگ، سنت، تحصيل، روشنفكري، رشادت، سلحشوري....تابع او تفسيرميشود! اصولا" در بدنه مديريتي آقايان، هويت آدم ها فارغ از دانش، وابسته و دلبسته ي به "او" افاده ي معنا ميكند!
"او" فراتر از قشربنديهاي نخبگان و تحصيل كردگان است، خاستگاه سياسي واجتماعي "او" بسيار قدرتمند است! اعطاي منصبي، با ميزان فرمان شنوي از "او" ارتباط مستقيم دارد، عقلاني انديشيدن، صفات انساني را لحاظ كردن، استقلال فكر و احيانا" صحبت از قانون و قانونگرايي كردن از شاخصه هاي ازچشم "او" افتادن است!
وقتي قراراست با "او" باشي، بايد حتما"عقل گريزي ات را ثابت كني و در امور سياسي بي خاصيتي ات را درعمل نشان بدهي!
اينهاتازه بخشي از مختصات تعريف نشده ي كسب رياست و قدرت و مديريت در جامعه ي استاني ماست!
اينجا محلي براي انهدام شايستگي ها، وارستگي ها، و خصائص انساني و اسلامي توسط "اوها"ي استاني است!
كسي را ياراي مقابله با آنها نيست، اينها فقط بخشي ازضريب ركود و رخوت مديريت استاني توسط "اوها" ست، "او" پمپاژكننده ي تقديرگرايي، تبارگرايي، اقتدارگرايي و...است و راه هر گونه اميد به دگرگوني واصلاح روند را بسته است!
به راستي مخاطب محترم ، آيا ميتوانيم اين "اوها" و "دست بوس ها" را بي مشتري كنيم؟ اين "اوها" كيستند؟ و اين "دست بوس ها" كيانند؟
- سه شنبه 10 مرداد 1391-0:0
اي (اوي) پرقدرت استان مازندران،دمي بما - ب وز تارئيس شويم/اي او،توكجايي تاشوم من چاكرت/قبله ي من تويي / استاندار،فرماندار،مدير،صغير،كبير،همه درخدمت تو/اي من بفداي قدم وصفاي نداشته ي تو/چون اوئي ومابيخبران بيخبرازمال وهمه دانائي تو
- دوشنبه 9 مرداد 1391-0:0
اوها وجود دارند اما نمي توان گفت.